گران من نباشید حالم خوب است
https://soundcloud.com/hodhod-magzine/dontworry-im-fine
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
گران من نباشید حالم خوب است
https://soundcloud.com/hodhod-magzine/dontworry-im-fine
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
در دنیا گونه های مختلفی زندگی می نمودند مانند دایناسورها، ماموت ها تا نزدیکتر پلنگ مازندران که اکنون نیستند و منقرض شده اند. خیلی هایشان به وسیله تغیرات آب و هوایی و خیلی دیگر را ما انسانها زحمتشان را کشیدیم و خیلی های دیگر هستند که در حال انقراض می باشند و ما انسانها داریم رویشان کار می کنیم نامشان را گذاشتیم گونه حفاظت شده و آنها هم گول همین کلمه را می خورند و شکار می شوند و خلاص.
و انسان شام شب نخورد و گرسنه بماند که مثلا فلان جور حیوان منقرض نشود؟ بشود فدای سرم. این همه گونه شکر خدا در دنیا هست و چیزیکه زیاد است گونه و ما همه رفتنی هستیم و آنچه که می ماند همین شامی است که دور هم می نشینیم و گونه مذکور را می خوریم و خوش می گذرد اینجور صمیمیت ها است که می ماند.
اما میدانیم که مقصر انقراض های مذکور در اغلب اوقات خود همان گونه مورد انقراض می باشد زیرا موجوداتی منقرض می شوند که نمی توانند خودشان را با تغییر شرایط آب و هوایی و محیطی و شرایط دیگر تطبیق بدهند.
یکی از گونه هایی که در دنیا در حال انقراض می باشد گونه انسانهای آزادی است که دروغ نمی گویند و اهل حقه بازی نیستند و دزدی و خیانت نمی کنند که اینها اخلاق هایی می باشند که به داشتنشان افتخار می کنند اما ازشان استفاده نمی کنند و مانند مدال می باشد که در مواقع لازم آنها را به سینه زده و پزش را میدهند و سپس تمیزشان نموده و می گذارند داخل کمد و گونه مذکور متوجه اینگونه ظرایف نمی شود و درکل زرنگی مهارت کافی برای بقا در جامعه را ندارد و سرشان کلاه میرود ضربه روحی می خورند در نهایت سکته می کنند و میمیرند و روز به روز تعدادشان کمتر می شود و قانونی هم برای حفاظت از اینها نیست.
و یکی از مهارت هایی که برای تنازع بقا لازم است و اینها ندارند ، نیرنگ بازی می باشد که جزو مهارت های اولیه زندگی می باشد و اگر انسان بی کله ای باشد از همان مدرسه باید آنرا بیاموزد یا بلکه باید نقاب بزند و وانمود کند که کس دیگری است و به چیزهایی که علاقه دارد بگوید ندارد و کارهایی که می کند بگوید نمی کند و کارهایی که نمی کند بگوید می کند و اگر درخانه والدینش اشتباهی دارند بگوید ندارند و اینها آموزش های مفیدی است که کودک باید یاد بگیرد و بعدا بسیار بیشتر از تاریخ جغرافی علوم به دردش می خورد.
نکته بعد اینکه دنیا دنیای فرصت های طلایی است و شخص با داشتن مهارت های کافی و نقاب های مناسب و وقت شناسی ، پاچه خواری ، دانستن جهت باد می تواند به جاهای خوب برسد.
خیلی ها تلاش نمودند که فرمولی و قاعده و قانونی برای موفقیت بیابند که بصورت نسبی نتوانستند زیرا پارامترها زیادند ثابت نمی باشند و آنچه که امروز خوب است ممکن است فردا بد باشد و برعکس.
نتیجه ای که می توان گرفت این است که موفقیت در دنیا فرمول خاصی ندارد و زندگی بسیار شبیه به بازی مار و پله خودمان است و می توانی یک دفعه هشتاد پله از این جایی که هستی بروی بالا و بعد می توانی سر بخوری بروی پائین تر از جایی که قبلا بودی و از این لحاظ جامعه ما ، جامعه بسیار مهیجی است و به آدم خوش می گذرد و زندگی یک نواخت و قابل پیش بینی نداریم و کسل نمی شویم و این خیلی خوب است و آماده ایم که نردبان مذکور را پیدا کنیم و از روی هم رد شویم برویم بالا و ضعیف ها و آنهایی که دوست دارند قدم به قدم جلو بروند می مانند پائین و خرده می شوند و منقرض می شوند و چرخه حیات در دنیای ما به این شکل کامل می شود.
اما در این میان یک عاملی با اینگونه محاسبات سازگار نمی باشد و آن وجود انسان هایی است که خلاف نمی کنند و دروغ نمی گویند و به قانون احترام می گذارند و حق مردم را پایمال نمی کنند که هیچ بخاطر مردم حق خودشان را پایمال می کنند و سرجمع انسانهای خوبی هستند و نکته مهم این است که از خوب بودشان خجالت نمی کشند و سفت محکم پای اصولشان ایستاده اند و بر خلاف بقیه آنها که ته دلشان امیدوارند بچه شان به خودشان نرود ، انسانهای مذکور تلاش می کنند فرزندانشان را نیز مانند خودشان تربیت نمایند و این امر نشان میدهد که خوبی در دنیا نمرده و امیدی به نجات است.
نوشته: محمد راد در صفحه بی تعارف با شما رسانه هدهد
کتاب ناتور دشت با عنوان اصلی The Catcher in the Rye اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر است که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد.
بر اساس آخرین آمارها تاکنون بیشتر از ۶۵ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.
این اثر جذاب نوشته شده توسط سلینجر، در مورد کشمکش درونی، بین ثبات و تغییر کردن از جامعه اطراف قهرمان داستان گرفته تا لایههای درونی شخصیت خود حال اینکه قهرمان داستان تغییر را نمیخواهد و نمیپذیرد. و برای آن میجنگد.
داستان ناتور دشت از زبان هولدن کالفیلد پسر نوجوانی روایت میشود که در هنگام آغاز رمان در یک آسایشگاه بستری است. او داستان زندگی خود را تا قبل از ورود به آسایشگاه بازگو میکند. قصه هولدن کالفید، نوجوان دبیرستانی تنهایی است که از دبیرستان پنسیلوانیا اخراج میشود و سفری را به سمت خانه در نیویورک آغاز میکند.
این مسافرت مکاشفه کابوس، تمسخر، تنهایی و دیدن جهان به چشم دیگر است. هولدن در این سفر با بسیاری آدمها برخورد میکند. سرانجام، تصمیم میگیرد از فرار و گریز دست بکشد و بماند. سالینجر در ناتوردشت و در بیشتر آثار دیگرش به دوران جوانی و نوجوانی انسان میپردازد. سالینجر دنیای بزرگسالی را زندگی بسیار کثیفی میداند.
زبان کتاب از ادبیات عامه و کوچه بازاری آمریکا بهره گرفته است و خالی از جملات رکیک و فحشهای بازاری نیست. که این اتفاق کتاب را همیشه در محافل تصویب قانونهای حذف و سانسور الفاظ رکیک در ادبیات در مرکز بحث قرار داده است. و نکته جالب در انتشار این کتاب اتفاقاتی است که ناطور دشت در بطن آن قرار داشته است که یکی حمله تروریستی به ریگان رییس جمهور آمریکا و نیز دیگری ترور جان لنون خواننده آمریکایی است که در جیب کت هردو تروریست کتاب ناتور دشت را یافته اند.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
https://hodhod.ca/introduction-and-acquaintance-with-natour-dasht-book/
این جمله معروفی است که در مورد فیلم tell me who I am صدق میکند.
به من بگو کی هستم یک فیلم مستند ساخته شده در سال 2019 می باشد. که توسط اد پرکینز، فیلم ساز انگلیس کارگردانی و تهیه شده است.
حافظه خود را در یک تصادف موتور سیکلت از دست داد. و برادر دوقلویش به او کمک کرد تا خاطرات گمشده کودکی خود را از نو بسازد.
فیلمهای زیادی دربارهی کشفِ خودِ واقعیمان که زیر خروارها توهم و انکار مدفون شده است. و تطهیرِ ناخودآگاهِ پُرهرج و مرجی که بدون اطلاعمان کنترل ما را در دست دارد ساخته شدهاند.
معمولا چیزی که در انتهای سفرِ خودشناسانهی آنها انتظارِ پروتاگونیستهای این آثار را میکشد وحشتی است که یا ذهنشان را فلج میکند و یک گوشه در حالِ جان دادن رها میکند. یا در بهترین حالت مرحلهای سخت برای خلاص شدن از دستِ عفونتهای ریشهدوانده در ذهنمان است.
به عبارت دیگر هیچچیزی هولناکتر از مواجه شدن با هویتِ واقعیمان نیست. و همزمان به قولِ کارل یونگ، هیچ چیزی ضروریتر از شناختنِ تاریکیمان نیست.
Tell Me Who I Am در واقع شما را با این چالش رو به رو میکند. که آیا از دست دادن حافظه و ساختن زندگی براساس دیتاهای غیر واقعی اما دلخواه نوعی موهبت محسوب نمیشود؟
اما مستند ابایی از شاخ به شاخ کردنمان با حقیقت در صادقانهترین حالتِ ممکن ندارد. «به من بگو کی هستم» به مدرکِ قوی دیگری برای اثباتِ اینکه همیشه واقعیتِ عجیبتر از خیال است تبدیل میشود.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
https://hodhod.ca/introduction-film-tell-me-who-i-am/
چند سالی است که یکی، دو روز قبل از آغاز جشنواره فیلم فجر، این دیالوگ از فیلمی که نام نمیبرم مدام در سرم بازخوانی میشود: سینما انسان تربیت میکند. دلیل این یادآوری سالانه یا این سالگشتگی فلسفی چیست؟ بعید میدانم که نگران تعلیم و تربیت و اینجور چیزها باشم اما به احتمال زیاد آن بخش از ذهن که طراح این سوال است، بیشتر از هرچیزی به خود سینما فکر میکند.
سینما سرحال است؟ راحت حرفش را میزند؟ سینما هنوز مهمترین هنر است؟در سینمای بیقصه، ضدقصه و کمقصه ما، سالهاست که «قهرمان» غایب است. بله فیلمنامههایتان قهرمان دارد اما فیلمهایمان نه. در بهترین حالت هم که مدام شاهد دگردیسی همان کاراکترهای قبلی فیلمهای سالهای پیش هستیم. «قیصر» تغییر شکل یافته، «حاج کاظم» تغییر شکل یافته، «هامون» تغییر شکل یافته، «نرگس» تغییر شکل یافته و در آخر «لیلا» تغییر شکل یافته.
کاری هم به موارد استثنا و خاص ندارم. این یک بحث کلی است. مدتهاست که نخبگان و خواص در سینمای ایران جایی ندارند. مملکتی با این همه سابقه و تمدن، در آخر دست به دامن طبقه متوسطی شده که برای چند تکه نان بیشتر، در یک نمایش رئالیستی سرهم کلاه میگذارند یا در جهانی ریامدار، به هم لطف میکنند. به سینمای امریکا نگاه کنید. در سال چند فیلم در مورد شخصیتهای برجسته (حالامثبت یا منفی) تاریخشان میسازند؟ خلق و بازسازی جذابیتهای دراماتیک هم قطعا راه و روشهایی دارد.
آقا این مملکت این همه شخصیت خاص و نخبه دارد. چه در بخش خوبهای تخته سیاه و چه در بخش بدها. کم کم، دست از سر این طبقه متوسط که یواشکی خیانت میکند و رویای مهاجرت دارد بردارید. این جور مواقع به یاد «آلکس» فیلم پرتقال کوکی میافتم که میگفت: احمقها فکر میکنند، باهوشترها الهام میگیرند. یکی از دلایل اقبال سینمای نسل جدید هم این است که قهرمانان خاص خودشان را دارند. «پرویز» یک نمونه کامل از مدل قهرمان تازه سینمای نسل جوان است. اما این را هم نمیشود انکار کرد که همین پرویز هم به شدت قابلیت تکرار و دستمالی شدن دارد. از طرفی حواسمان به این موضوع باشد که بازسازی یک موقعیت واقعی، برای تماشاچی هم جذاب است. تماشاچی سینما، دوست دارد از قبل داستان فیلم را بداند.
سینمای هنری و روشنفکرانه هم که تکلیفش روشن است. فقط ظاهرا مشکلی که سرراه وجود دارد این است که عدهایی خاص اجازه فیلم ساختن در مورد خواص را دارند ولی فراموش نکنیم که جدای از سیاستمداران و انسانهای تاریخساز این مملکت که هرکسی اجازه ورود به جهان دراماتیکشان را ندارد، از دل همین طبقه متوسط هم میتوان آدمهای خاص و متفاوت که رابطه مستقیمی با فرهنگ عامه دارند، پیدا و بازسازی کرد.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
گزارشی از نمایش طرب نامه به کارگردانی استاد بهرام بیضایی تهیه شده در بی بی سی فارسی
آیا تمامی شعرها در دوران معاصر«پست مدرن» هستند؟ آیا «شعر پست مدرن» بهتر است؟ آیا شعر پست مدرن معنا دارد و یا گروهی واژگان پراکنده است؟
معنا پردازی در آثار منطبق با پست مدرنیزم دیگر سر راست نیست، معنا شرح داده نمیشود. به این مقاله دقت کنید، معنا در آن شرح داده می شود اما در آثار پست مدرن معنا در المان ها پنهان است. معنا گفته نمی شود بلکه نموده میشود. نشان دادن معنا خود سلوکی پیچیده است و پیچیدگی مفهوم در هنر امروز را پیچیده تر نیز می کند. آثار امروزی یا بهتر بگوییم هنر امروزی دارنده مفاهیم و معانی گسترده هستند و دیگر از مفاهیم سطحی کلاسیک خبری نیست. قرار بر این نیست که مدح کسی گفته شود و یا از معشوق و شراب گفته گو کند، بلکه باید از درد های آدمی و از پرسش های فلسفی یا شبه فلسفی آدم امروزی سخن بگوید. جملات واپسین را بگذارید کنار سر راست نگفتن معنا در هنر پست مدرن، آنگاه درخواهید یافت که چقدر پیچیدگی حادث می شود و مفهوم در توفانی از چرخش و پیچیدگی فرو میرود.
در دوران معاصر اشعار همچون تمامی آثار هنری میتوانند پست مدرن باشد یا نباشد و این بستگی به گرایش های هنرمند –که اینجا شاعر است- دارد و چیزی بنام بدتر و بهتر در انتخاب این گرایش وجود ندارد و وابستگی کامل به حالات هنرمند، تکنیک های ارایه ی هنری و وابستگی او به مکاتب فکری-فلسفی دارد.
همانگونه که در بالا گفته شد هنر پست مدرن –که در اینجا شعر است- معنا پذیر و معنا دار است اما معنا بجای شرح داده شدن در المانها پنهان میشود و با تکنیک های فرمالیستی پرداخته میشود آنگاه در سینی طلایی به مخاطب اثر هنری پیشکش می شود. اینجاست که مخاطب بسته به میزان شعور، دانش و تجربیات اش معنای ویژه ی خود را برداشت می کند و این معنا، معنایی تعبیر شده است، نه معنایی مطلق و قطعی. اینگونه است که تک معنایی به چند و چندین معنایی تبدیل می شود و معنا و مفهومی که «مخاطب الف» می فهمد با «مخاطب ب» فرق دارد.
در هنرهای امروزی چیزی به شکل نصیحت یا خطابه و تک گویی مرده است. مونولوگ های پدرانه در هنرهای امروزی جایی ندارد و هنرمند آینده ای می آفریند از جهان، نه منبری برای سخنرانی خویش.
خب! اکنون می توان گفت شعر پست مدرن تنها واژگانی پراکنده نیست اما خواننده یا مخاطب اثر باید سواد و شخصیتی چند وجهی و متعالی دارا باشد تا بتواند معنا و مفاهیم هنر های امروزی را فهمیده و درک کند. برای درونی کردن مفاهیمی اینگونه سهمگین و سنگین باید مخاطب امروزی با تجربه و با درک بالای هنر و فلسفه باشد، مخاطبی متعالی نه مخاطبی «تو سری خور» و حرف گوش کن، مخاطبی شورشی در برابر همه چیز. توان جذب و فهم معنایی بدین سان چند سطحی در هنر امروز، توانی چند سطحی در مخاطب هنر را می طلبد.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
انسان ها دو دسته هستند: دسته اول آنانی که می اندیشند چگونه می توانند از این دنیا بیشتر بهره ببرند و دسته دوم آنانی که چگونه می توانند چیزی به آن اضافه کنند.
از بزرگی نقل شده است که انسان ها دو دسته هستند: دسته اول کسانی که در این فکر هستند چگونه می توانند از این دنیا بیشتر بهره ببرند و به اندوخته خود اضافه کنند و دسته دوم کسانی هستند که در این اندیشه اند که چگونه می توانند چیزی به این دنیا اضافه کنند.
تاریخ دنیا هر دو دسته انسان را تجربه کرده است. در هر دو دسته انسانهای تلاش گر و با انگیزه ای بوده اند که سرنوشت های متفاوت و گاهی غریب داشته اند. در اینجا میخواهیم داستان کوتاه دو انسان را هر یک در یکی از این دو دسته برای شما بیان کنیم:
یک: مارتین شکرلی Martin Shkreliمتولد ۱ آوریل ۱۹۸۳ در نیویورک یک کارآفرین و موسس و مدیرعامل شرکت دارویی تورینگ.
سال گذشته در سپتامبر ۲۰۱۵ شکرلی توسط بسیاری از رسانه از بابت افزایش قیمت داروی پادانگل با نام پیریمتامین مورد انتقاد قرار گرفت. شرکت او پس کسب لایسنس این دارو قیمت آن را از قرصی ۱۳.۵۰ به ۷۵۰ دلار افزایش داد. در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۵ شکرلی توسط افبیآی به جرم تخلفات بورسی بازداشت شد و با قرار وثیقه آزاد شد. در پی این حوادث او از مدیریت عاملی شرکت تورینگ استعفا داد و ران تایلز به جانشینی اش منصوب شد. افزایش قیمت داروی پیریمتامین که از داروهای مورد استفاده بیماران مبتلا به ویروس اچ آی وی است، موجب اعتراض شدید بیماران و برخی از سیاستمداران از جمله هیلاری کلینتون، نامزد پیشتاز دموکرات ها شده است. در بین رسانه ها و مردم او به عنوان بیرحم ترین دانشمند و مدیر شناخته میشود.
البته این آقا بسیار هم بیخیال تشریف دارند. بطوری که درست پس از جلسه تفهیم اتهام در دادگاه در پاسخ به یکی از خبرنگاران که از وی در رابطه با روند رسیدگی به پرونده پرسیده بود با خطاب قرار دادن وکیل مشهورش «برفمن» از وی پرسید:”حالا میتوانم «پوکمونگو» بازی کنم؟!
دو: جوناس ادوارد سالک Jonas Edward Salk دانشمند و محقق امریکایی بود. شهرت سالک به خاطر کشف و تولید واکسن فلج اطفال است.
سالک بعد از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه نیویورک و دریافت مدرک به سمت دانشگاه میشیگان عزیمت نمود تا به همراه یکی از استادانش به کار تحقیق ادامه دهد. ابتدا کار را بر ویروس آنفلوآنزا آغاز نمود. اما بعد از مدتی با مشاهده بیماری فلج اطفال که هر ساله بر تعداد بیماران مبتلا به این بیماری افزوده میشد و این بیماری موجب روانه شدن هزاران انسان به بیمارستانها و نتیجتاً استفاده از ویلچر میگردید تصمیم گرفت به تحقیق در زمینه ویروس همه گیر فلج اطفال بپردازد. پس از کشف ویروس فلج اطفال توسط جان اندرز در بافتهای گرفته شده از کلیه میمونها سالک به دنبال کشف واکسن رفت. او اعتقاد داشت که ساخت واکسنی که در آن از ویروسهای کشته شده استفاده میشود امکانپذیر است و قدم به قدم نسبت به ساخت واکسنهای آزمایشگاهی و تست آنها بر روی میمونها اقدام نمود و در ژوئن ۱۹۵۲ متوجه شد واکسنی که تهیه کرده بر روی انسان نیز نتایج مثبتی در پی دارد. بدین ترتیب با کشف این واکسن تحول عظیمی در جهان به وجود آمد.
زمانی که او موفق به این کشف شد در پاسخ سوالی که از او پرسیده شد صاحب حق ثبت اختراع آن کیست؟ گفت:
” هیچ ثبت اختراع وجود ندارد. آیا میتوانید خورشید را ثبت اختراع کنید؟ ”
جوناس بعد از شیوع ویروس ایدز در دههٔ ۱۹۸۰ تصمیم گرفت تا واکسنی را برای آن بیابد اما موفق نشد. این درمان الان در دستان آقای شکرلی است که در بالا حضورتان معرفی شد.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
بر اساس آخرین آمار منتشر شده در سایت W3Tech (extensive and reliable web technology surveys) 1.9 درصد از تمام وب سایت های جهان دارای بخش زبان فارسی هستند. به گزارش رسانه هدهد کانادا، این گزارش که روزانه انجام می شود همچنین روند فعالیت زبان فارسی را در جسنجوی سایت نشان می دهد و بیانگر آن است که میزان جستجوهای بر اساس آخرین آمار منتشر شده در سایت W3Tech (extensive and reliable web technology surveys) 1.9 درصد از تمام وب سایت های جهان دارای بخش زبان فارسی هستند.
این سایت بر اساس آمارهای اتخاذی و نظرسنجی های صورت گرفته از وب سایت های معتبر جهان ، زبان فارسی را در مقایسه با سایر زبان ها، جزء زبان های بسیار محبوب جهان خوانده است.
در ادامه این گزارش سایت هایی که فارسی زبان ها بیشتر مورد استفاده قرار می دهند را به شرح ذیل خوانده است:
Facebook.com
Wikipedia.org
Twitter.com
Whatsapp.com
WordPress.com
Aparat.com
Google.ae
Blogger.com
Varzesh3.com
جایگاه سایر زبان ها
بر اساس گزارشات این وب سایت زبان انگلیسی با اختصاص حدود 52 درصد از کابری های وب سایت های جهان برای تمام سایت ها در رتبه نخست قرار دارد. پس از آن به ترتیب زبان های آلمانی با 6.3 درصد، روسی با 6.1 درصد، اسپانیایی با 5.0 درصد، فرانسه با 4.1 درصد، ژاپنی با 3.7 درصد، پرتغالی با 2.9 درصد ، ایتالیایی با 2.5 درصد، فارسی با 1.9 درصد، چینی با 1.8 درصد، لهستانی با 1.8 درصد، فلمیش (هلندی)، با 1.3 درصد، ترکی(ترکیه) با 1.2درصد، چکی(زبان کشور چک)، با 1.0درصد، کره ای با 0.9درصد، عربی با 0.6درصد، ویتنامی با با 0.6درصد، سوئدی با 0.5درصد، یونانی با 0.5درصد، رومانیایی با 0.4 درصد، اسلواکی با 0.4درصد، دانمارکی با 0.3 درصد، اندونزیایی با 0.3درصد در رتبه های بعدی قرار دارند.
جالب توجه است که زبان فارسی در مقایسه با زبانی مانند چینی با حداقل یک میلیارد کاربر در چین در جایگاه بالاتری قرار گرفته است و جزء زبان های محبوب کابران اینترنتی می باشد.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:
در قرن چهارم قمری، شاعر ایرانی ابوالقاسم فردوسی، با سرودن شاهنامه نقش پررنگی در زنده کردن بسیاری از کلمات فراموش شدهی زبان فارسی داشت. اگر این اقدام فردوسی انجام نمیشد، سرنوشت هویت زبان فارسی نا معلوم بود.
پارسی میانه یا به عبارتی زبان پهلوی، شکلی از زبان فارسی بوده است که از آن به عنوان واسطه پارسی باستان و زبان امروز یاد میشود. کلمه پهلوی، شکلی از واژه پارت است. میتوان گفت که این زبان، زبان مورد استفاده پارتیان بوده است. این زبان بعدها به صورت فارسی نو که همان فارسی امروز میباشد درآمد.
در سدههای ابتدایی دوران حکومت اسلامی در ایران، واژه «فارسی» برای «زبان فارسی نو» که تحول یافته «فارسی میانه» بود، به کار برده میشد. به کار بردن فارسی برای فارسی میانه که همان فارسی رایج در دوران ساسانیان بود باعث ایجاد ابهام میشد. در نتیجه واژه پهلوی برای جلوگیری از ابهام در تقابل با «فارسی نو» به عنوان نام دیگر «فارسی میانه» انتخاب شد.
بعد از پیروزی اعراب در ایران، فارسی به صورت گفتار به سمت شرق پیش رفت و به وسیله سپاهیان ایرانی به افغانستان و ماوراءالنهر رسید. اولین بار در خراسان استفاده از رسمالخط عربی برای نوشتن فارسی استفاده شد. علت این اتفاق وجود زرتشتیان و موبدانی در غرب و فارس بود که هنوز شیوه نوشتاری آنها زبان پهلوی یعنی پارسی میانه بود. خط پهلوی هنوز رقیب جدی برای رسمالخط جدید عربی بود و اجازه ساخت صورت نوشتاری جدیدی برای زبان فارسی را نمیداد.
فارسی، گویش محلی جنوبیترین ناحیه ایران بود که به همان صورت گفتاری به سمت شمال و شرق ایران گسترش پیدا کرد. پس از آن در شمال شرقی ایران به زبان ادبی تبدیل شد و دوباره به شرق و جنوب ایران رسید و کم کم به بخشهای بزرگی از قاره آسیا نیز رسید.
خط فارسی امروزی، فارسی شده رسمالخط عربی است. خود رسمالخط عربی نیز از خطوط کوفی و بصری گرفته شده است. تفاوت اصلی رسمالخط فارسی و رسمالخط عربی اضافه شدن حروف «پ»، «ژ»، «گ» و «چ» به نوشتار فارسی است. در کشورهای دیگر از جمله تاجیکستان، نوشتار فارسی به خط سیریلیک نوشته میشود.
خط فارسی به شکل امروزی در کشور ایران و افغانستان رایج است. و خط رسمی این دو کشور محسوب میشود. تاریخ دقیق شروع استفاده از این نوع نوشتار برای فارسی مشخص نیست. اما برخی از پژوهشگران مانند ریچارد فرای، بر این عقیدهاند که خط نوین فارسی توسط رودکی سمرقندی ابداع شده است.
باید گفت که از نظر بعضی از کارشناسان، خط فارسی امروزی عیبهایی دارد و مناسب استفاده برای صورت نوشتاری فارسی نیست. برخی از نقصهایی که این خط دارد، عدم ثبت آوا در صورت نوشتاری و احتمال خطا در خوانش متن، وجود چندین حرف متفاوت با یک آوای مشترک، که همین معایب یادگیری نوشتار فارسی را دشوار کرده است. همچنین فراوانی نقطه ها و سلیقهای بودن برخی صورتهای نوشتاری از دیگر ایرادات بزرگی است که خط کنونی فارسی دارد.
فارسی در افغانستان در نوشتار رسمی اداری با عنوان فارسی دری شناخته میشود، اما مردم افغانستان زبان گفتاری خود را فارسی یا پارسی میدانند. زبانهای اصلی کشور افغانستان دو زبان فارسی دری و پشتو هستند. با اینکه برخی افراد در افغانستان فارسی و فارسی دری را مستقل از هم میدانند، اما در کشور ایران تفاوتهای این دو زبان به اندازهای نیست که آنها را از هم مستقل بدانند. به هر حال، فارسی در یک از مهمترین گویش های زبان فارسی است. نام دیگر فارسی دری را می توان گویش هزارگی نامید. هزاره ها در افغانستان فرهنگی مشابه دیگر اقوام فارسی زبان دارند. اگرچه کلمات عربی، ترکی و مغولی وارد فارسی دری یا هزارگی شده است، اما تنها ۲۰ درصد از کل واژه های این گویش را تشکیل میدهند. همچنین لهجه هزارگی شامل برخی ویژگیهای دستور زبان فارسی است که از قرن چهارم و پنجم هجری بدون تغییر مانده است. خود گویش هزارگی صرفنظر از لهجه آن، از فارسی غزنه و خراسان شرقی بوجود آمده است.
مردم تاجیکستان نزدیکی تاریخی، فرهنگی و زبانی با فارسی زبانهای ایرانی دارند. حتی تاجیکهای کشور چین هم به فارسی شرقی صحبت می کنند. زبان تاجیکی یا فارسی تاجیکی که فارسی فرارودی یا ماوراءالنهری هم گفته میشود، زبان رایج در ازبکستان و تاجیکستان است. مجلس تاجیکستان در سال ۱۹۹۹ میلادی یا ۱۳۷۸ خورشیدی، واژه فارسی را از زبان فارسی تاجیکی حذف کرد و زبان رسمی کشور تاجیکستان را تاجیکی اعلام کرد.
زبان فارسی تاجیکی یا همان زبان تاجیکی، با الفبای سیریلیک نوشته میشود. یکی از دلایل دور شدن فارسی تاجیکی از فارسی همین تغییر رسمالخط آن است. البته این تغییر خط در زمان شوروی اتفاق افتاد. سیر تغییر خط فارسی تاجیکی ابتدا به لاتین و سپس به سیریلیک بود. به دلیل تفاوت نوشتار نیز ارتباط مردم تاجیک با دیگر فارسی زبانان دیگر ممکن نبود.
بعد از فروپاشی شوروی و استقلال تاجیکستان که در سال ۱۹۹۱ میلادی (۱۳۷۰ خورشیدی) اتفاق افتاد، مردم و دولت تاجیکستان خواستار تغییر الفبای تاجیکی به الفبای فارسی گرفتند، اما تا کنون این اتفاق نیفتاده است. به گفته مقامات کشور تاجیکستان تغییر خط در حال حاضر به نفع کشور نیست و هزینه زیادی را در بر خواهد داشت.
در حال حاضر در کشور تاجیکستان هیچ نشریه یا رسانهای به خط فارسی وجود ندارد و تعداد کمی از مردم تاجیک با خط فارسی آشنایی دارند. کارشناسان فرهنگی تاجیک میگویند گسترش آموزش خط فارسی به منزله زنده کردن خط نیاکان و ایجاد امکان دسترسی مردم تاجیک به منابع عظیم زبان فارسی است که در کتابخانهها و پایگاههای اطلاعاتی کشورهای فارسی زبان، مخصوصا کشور ایران است. شمار زیادی از شخصیتهای فرهنگی و ادبی کشور تاجیکستان خط و الفبای سیریلیک را تحمیلی میدانند که باعث وابستگی بیشتر کشور تاجیکستان به روسیه میشود. محمد جان شکوری از شخصیت های فرهنگی تاجیکستان و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در ایران، بر این عقیده است که مقامات تاجیکستان قصد بازگشت به خط فارسی را ندارند که این موضوع مانع رشد زبان فارسی تاجیکی شده است.
در ازبکستان، در شهرهای سمرقند، بخارا، استانهای خوارزم، سرخان دریا و قشقه دریا جایگاه تاریخی، فرهنگی و علمی خاصی دارد. در ازبکستان بیشتر نسخههای خطی و ادبیات قبل از حکومت شوروی، به فارسی نوشته شده اند. بعد از روی کار آمدن شوروی و رهبری شرف رشیدف در ازبکستان، صحبت کردن به زبان فارسی جریمهای معادل پنج روبل روسیه داشت. صحبت کردن به تمام زبانها به جز فارسی در این دوره مجاز بود. در موسسات آموزشی از جمله دانشگاه سمرقند که به دستور لنین تاسیس شده بود، به فارسی تدریس انجام میشد. بعد از فروپاشی شوروی زبان این دانشگاه به زبان ازبکی تغییر کرد.
تاریخچه رواج زبان و ادبیات فارسی در هند طولانی است. اولین بار در قرن سوم هجری با فارسی زبانان آشنا شدند. ابن حوقل در کتاب صورهالارض و اصطخری در کتاب المسالک و الممالک، عنوان میکنند که در آن زمان مردمِ «مُلتان» و «منصوره» به زبان عربی و سِندی صحبت میکنند و مردم «مُکران»، به فارسی با یکدیگر حرف میزنند. یکی از شاعران مشهور اهل سند، رابعه بنت کعب است که تمام اشعار وی به فارسی سروده شده است. از این موضوع میتوان نتیجه گرفت که گویش مردم سند، فارسی بوده است. در هندوستان پیش از استعمار انگلیس، فارسی زبان دوم رسمی این کشور بود و زبان فرهنگی و علمی بود. فارسی در زمان گورکانیان زبان رسمی اول بود. بعد از ورود انگلستان به کشور هند در سال ۱۸۳۲، بعد از حدود ۷۰۰ سال حضور زبان فارسی در هندوستان به عنوان زبان رسمی، در سال ۱۸۳۶ زبان انگلیسی توسط چارلز تری ویلیان جایگزین فارسی به عنوان زبان دوم شد.
فارسی در دوران غزنوی وارد هندوستان شد. در دوران غزنویان، فارسی زبان ادبیات، فرهنگی و علم بود. بعد از تاسیس امپراتوری مغول در هندوستان، زبان فارسی به اوج شکوفایی خود در هند رسید و پس از آن زبان رسمی کشور هند شد. در زمان گورکانیان هند، بسیار گسترش پیدا کرد. در واقع قبل از به قدرت رسیدن گورکانیان در هندوستان، عارفان فارسی زبان، اسلام را به هند برده بودند، اما روی کار آمدن گورکانیان بود که فارسی را شکوفا کرد و زبان رسمی مردم و درباریان شد.
در همین زمان بود که شمار زیادی از هنرمندان، نویسندگان و شاعران ایرانی به هند مهاجرت کردند. شاعران بزرگی مانند بیدل دهلوی و امیرخسرو دهلوی و همینطور سبک شعری هندی از محصولات فارسی هندوستان هستند. از شاعران فارسی زبان نامدار دیگر هند اقبال لاهوری است. فرهنگهای ارزشمندی برای زبان فارسی نیز گردآوری شدهاند که فرهنگ ابراهیمی از ابراهیم قوامالدین فروغی و فرهنگ آنندراج از محمد پاشا نمونههایی از آنهاست.
زبان و ادبیات فارسی در حال حاضر در بیش از ۵۰ دانشگاه هند تدریس میشود. در چندین دانشگاه این کشور بخش مستقل زبان فارسی وجود دارد. دانشگاههای دارای بخش مستقل، دانشگاههای علیگر، دهلی، جواهر لعل نهرو، جامعه ملی اسلامی، کشمیر، لکنو، بنارس، پتنا، بوپال، عثمانیه، بمبئی، گوهاتی، بی آرامبیدکر (مظفرنگر) و مگد هستند. در دانشگاههای علیگر، مولانا آزاد، پتنا، مالیر کوتلا و احمدآباد، مرکز تحقیقات زبان فارسی نیز مشغول فعالیت است. با این حال، هنوز هم تعداد دقیق مراکز آموزشی این زبان در هند مشخص نیست. تا به حال تعداد زیادی دانشجوی زبان فارسی از دانشگاههای هندوستان برای دوره های تکمیلی زبان و ادب فارسی به ایران اعزام شده اند.
در بنای زیبا و منحصر به فرد «تاج محل» که در جهان به عنوان سمبل عشق شناخته میشود، جملات و اشعاری به فارسی نوشته شده است. روی سنگ مزار جهان آرا، دختر شاه جهان، این شعر به حک شده است: «بغیر سبزه نپوشد کسی مزار مرا / که قبر پوش غریبان همین گیاه بس است»
به گفته دکتر علی اصغر حکمت در کتاب «نقش پارسی بر احجار هند»، در بسیاری از آثار تاریخی هند نیز اشعار و نوشتههای فارسی دیده میشود. مسجد جامع دهلی، مقبره بیبی، آرامگاه همایون، سرای نورمحل، سیکندرا، فاتح پور سیکری، قلعه آگره، معین الدین چشتی، لال قلعه (دهلی)، مسجد بابری، مسجد بادشاهی، فاتح پور سیکری نمونههایی از این بناها هستند.
کشمیر و دره جامو از نظر آب و هوا به ایران شباهت زیادی دارد و به همین دلیل کشمیر را ایران کوچک مینامند. تاثیر نفوذ هنر ایرانی را میتوان در باغها و بناها و به خصوص قالی کشمیر میتوان مشاهده کرد.
در دوره پیش از تیموریان ادبیات فارسی در کشمیر بسیار غنی و ارزشمند است. ورود زبان فارسی به کشمیر و دره جامو، هم زمان با ورود و گسترش اسلام در اوایل قرن هشتم بوده است. اگرچه از همان قرن اول هجری هم افراد مسلمان کمی در کشمیر زندگی میکردند. صوفیان برجسته ایرانی مانند سید شرف الدین بلبل شاه ترکستانی و میر سید علی همدانی و بسیاری از همراهان آنان در قرن هشتم در کشمیر زندگی میکردهاند و اسلام و زبان و ادب فارسی را در کشمیر و دره جامو گسترش دادهاند.
این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است: