در مورد فرهنگ کانادا بیشتر بدانیم و بخوانیم

در مورد کانادا بیشتر بدانیم و بخوانیم، قرار است اطلاعاتی و محتوایی در جهت مسایل روز و وقایع و رخداد های علمی، هنری و ادبی کانادا ارایه دهد.

در مورد کانادا بیشتر بدانیم و بخوانیم، قرار است اطلاعاتی و محتوایی در جهت مسایل روز و وقایع و رخداد های علمی، هنری و ادبی کانادا ارایه دهد. اخبار و فستیوال های هنری همچنین اتفاقات دنیای ادبیات، سینما، تئاتر که برای ما فارسی زبان ها در اقصی نقاط دنیا اعم از کانادا می تواند جذاب باشد. هدف از این وبلاگ معرفی بخشی از فرهنگ در سرزمین کانادا است.

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ادبیات» ثبت شده است

کتاب ناتور دشت با عنوان اصلی The Catcher in the Rye اثر بسیار مشهور و برجسته جروم دیوید سلینجر است که در سال ۱۹۵۱ منتشر شد.

بر اساس آخرین آمارها تاکنون بیشتر از ۶۵ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.

این رمان کتابی شاخص در ادبیات آمریکا محسوب می‌شود و به بیش از ۳۵ زبان نیز ترجمه شده است. ناتور دشت در بین فارسی زبانان نیز بسیار محبوب است.

این اثر جذاب نوشته شده توسط سلینجر، در مورد کشمکش درونی، بین ثبات و تغییر کردن از جامعه اطراف قهرمان داستان گرفته تا لایه‌های درونی شخصیت خود حال اینکه قهرمان داستان تغییر را نمی‌خواهد و نمی‌پذیرد. و برای آن می‌جنگد.

داستان ناتور دشت از زبان هولدن کالفیلد پسر نوجوانی روایت می‌شود که در هنگام آغاز رمان در یک آسایشگاه بستری است. او داستان زندگی خود را تا قبل از ورود به آسایشگاه بازگو می‌کند. قصه هولدن کالفید، نوجوان دبیرستانی تنهایی است که از دبیرستان پنسیلوانیا اخراج می‌شود و سفری را به سمت خانه در نیویورک آغاز می‌کند.

این مسافرت مکاشفه کابوس، تمسخر، تنهایی و دیدن جهان به چشم دیگر است. هولدن در این سفر با بسیاری آدم‌ها برخورد می‌کند. سرانجام، تصمیم می‌گیرد از فرار و گریز دست بکشد و بماند. سالینجر در ناتوردشت و در بیشتر آثار دیگرش به دوران جوانی و نوجوانی انسان می‌پردازد. سالینجر دنیای بزرگسالی را زندگی بسیار کثیفی می­داند.

خواننده در ناتور دشت با تضادی بین دنیای ذهنی و دنیای بیرونی شخصیت مواجه می‌شود. این دو دنیا به هیچ عنوان با یکدیگر انسجام و ارتباطی ندارند. و همین است که شخصیت‌های آثار وی اغلب مجنون و دیوانه به نظر می‌رسند.

زبان کتاب از ادبیات عامه و کوچه بازاری آمریکا بهره گرفته است و خالی از جملات رکیک و فحش‌های بازاری نیست. که این اتفاق کتاب را همیشه در محافل تصویب قانون‌های حذف و سانسور الفاظ رکیک در ادبیات در مرکز بحث قرار داده است. و نکته جالب در انتشار این کتاب اتفاقاتی است که ناطور دشت در بطن آن قرار داشته است که یکی حمله تروریستی به ریگان رییس جمهور آمریکا و نیز دیگری ترور جان لنون خواننده آمریکایی است که در جیب کت هردو تروریست کتاب ناتور دشت را یافته اند.

این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:

https://hodhod.ca/introduction-and-acquaintance-with-natour-dasht-book/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۰ ، ۲۰:۵۷
سمیرا مرادی

گزارشی از نمایش طرب نامه به کارگردانی استاد بهرام بیضایی تهیه شده در بی بی سی فارسی

 

https://hodhod.ca/%d8%b7%d8%b1%d8%a8-%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d8%a7%d8%ab%d8%b1%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%af-%d8%a8%d9%87%d8%b1%d8%a7%d9%85-%d8%a8%db%8c%d8%b6%d8%a7%db%8c%db%8c/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۰ ، ۲۱:۲۸
سمیرا مرادی

در خیابان راه می‌رفتم. ساعت سه نیمه شب بود و برعکس همیشه دوست نداشتم با ماشین در خیابان ها بچرخم. روز سختی را پشت سر گذاشته بودم از همان روزها که وقتی صبح از خواب بلند می شوی و می دانی تا شب، روز خوبی نخواهد بود.

به گذشته ام فکر می کردم و مسیرهایی که در زندگی طی کرده بودم. شاید هم بیشتر داشتم به آدم هایی که روزی روزگاری در همه این سالها در زندگی ام بودند و حالا دیگر نبودند فکر می کردم. هرچه بود در حال خودم نبودم و متوجه فضای اطراف خودم هم نبودم.
همان طور که در پیاده رو می رفتم صدای موزیکی توجه من را به خود جلب کرد. نزدیکتر شدم و دیدم صدا از یک بار قدیمی در کوچه سمت راستم بیرون می آید.

وارد بار شدم و روی اولین صندلی در کنار در ورودی نشستم. بار قدیمی و کهنه ای بود. مشخص بود سالهاست به آن رسیدگی نشده شاید چون هیچ وقت مشتری زیادی نداشت.
اما من در حال خودم نبودم و فقط داشتم به موزیک گوش می کردم خانمی روبروی من ظاهر شد و از من پرسید چی می خوای برات بیارم. لحن صحبتش جوری بود که انگار داره می گه چی می خوای بهت بدم زود بزنی به چاک چون اینجا جای تو نیست.

گفتم هیچی اومدم موزیک گوش کنم این موزیک شما بود که من به داخل کشوند.
انگار در اون لحظه به خصوص اون منظور من فهمید و گفت: باشه می دونم چی می خوای. رفت و صبر کرد موزیک که تمام شد دوباره همان قطعه را از اول پخش کرد. و برگشت. این بار دو استکان در دستش بود و نشست روبروی من آن طرف میز و با شیشه‌ای که دستش بود استکان ها را پر کرد و گفت: بیا بخور. تو به این نیاز داری. آمدم بگویم من نوشیدنی نیاز ندارم اما انگار دیر شده بود و او منتظر بود من هم استکان را به دست بگیرم و او را همراهی کنم.
از او پرسیدم: مگه تو می دونی این چه موزیکیه؟
پوزخندی زد که انگار سئوال نابه جایی پرسیدم.
پرسید: اهل کجایی؟ گفتم ایران. گفت من اهل بلژیک هستم. گفتم: پس لی لی رو می شناسی؟
استکانش را بالا رفت و گفت: خیلی بیشتر از چیزی که تصورش می کنی و بلند شد رفت انتهای سالن در پیانویی را که معلوم مدت هاست استفاده نشده باز کرد و شروع کرد به هم نوایی با موزیک.

بلند شدم و رفتم کنار پیانو و گفتم: می شه سیگار بکشم؟‌ گفت: آره. به منم بده. البته کشیدن سیگار در این بار ممنوعه اما اینجا که کسی نمیاد و رئیس لعنتیم هم نیست. پس راحت باش.
حالا که خوب فکر می کنم یادم نمی آید صحبتهایمان در مورد این موزیک بود یا در مورد فیلمی که این موزیک برای آن ساخته شده یا در مورد کتابی که از روی آن این فیلم را ساختند اما یادم هست که آن شب با هم خیلی صحبت کردیم. انگار در زندگی همه آدمها آدمهای دیگری هستند که یک روزی برای همیشه دیگر نیستند.
نگران نباشید حال من خوب است
Je vais bien, ne t’en fais pas

Don’tWorry, I’m Fine

این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:

https://hodhod.ca/%d9%86%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d9%86%d8%a8%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%af-%d8%ad%d8%a7%d9%84-%d9%85%d9%86-%d8%ae%d9%88%d8%a8-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۰ ، ۱۳:۱۷
سمیرا مرادی

رمان خرمگس نوشته اتل لیلیان وینیچ نویسنده ایتالیایی زبان به عنوان یک داستان سیاسی مشهور شده اما نمی‌توان جنبه‌های عاشقانه قصه را ندیده گرفت. The Gadfly نام اصلی کتاب است که در فارسی به خرمگس برگردانده شده است. رمان خرمگس نوشته اتل لیلیان وینیچ نویسنده ایتالیایی زبان، در سال 1897 منتشر شد.

این کتاب به عنوان یک داستان سیاسی مشهور شده اما به هیچ وجه نمی‌توان جنبه‌های عاطفی و عاشقانه پررنگ داستان را نادیده گرفت.

در سال ۱۸۳۱، «ژوزف مازینی»، انقلابی مشهور ایتالیا که از میهن خود رانده شده بود، سازمان مخفی «ایتالیای جوان» را پایه‌گذاری کرد. «ایتالیای جوان» که هرگز از تعقیب پلیس در امان نبود نقش مهمی را در مبارزه ملت ایتالیا، که فقط در سال ۱۸۷۰ موفق به اتحاد کشور شد، ایفا می‌نمود. آغاز وقایع رمان، مربوط به سال ۱۸۳۳ است. آن سال در نواحی مختلف ایتالیا مردم دست به قیام‌های مسلحانه می‌زدند. اتریشی‌ها با دستیاری حکومت‌های محلی، قیام‌های مردم را با قساوتی بی‌سابقه درهم می‌شکستند.»

در رمان خرمگس خواننده با شورش‌های مردم و قیام مسلحانه که از ویژگی‌های خاص نهضت آزادیخواهی تاریخ ایتالیا است مواجه نمی‌شود. اتل لیلیان وینیچ در این کتاب تمام تمرکز خود را بر خلق شخصیت قهرمان اصلی داستان گذاشته. کاراکتر قهرمانی کتاب، یک فرد انقلابی به نام آرتور است. داستان حول زندگی، اتفاقات و جریان‌هایی که باعث شکل‌گیری اعتقادات آرتور شده می‌گردد.

ادامه  این مطلب را می‌توانید در سایت رسانه هدهد، به آدرس زیر، مطالعه کنید:

https://hodhod.ca/the-gadfly-novel-introducton/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۰۰ ، ۱۶:۲۶
سمیرا مرادی

اشعار بانی پارکر و کلاید بارو ، زوج جنایتکار معروف آمریکایی که در طی روزهای تعقیب و گریز این زوج سروده شده قرار است به حراج گذاشته شود.

این زوج که در پرونده‌ سوابق آنها قتل، سرقت از بانک، قانون شکنی و … وجود دارد در اواقت فراغت خود شعر می‌گفتند.

«بانی پارکر» و« کلاید بارو»  در 23 می سال 1934 درپی تعقیب پلیس کشته شدند و از آنها یک دفتر شعر به جای مانده که نشان می‌دهد این زوج جنایتکار چه روحیه لطیفی داشته‌اند.

ین اشعار در طی روزهای تعقیب و گریز این زوج سروده شده و همراه با دو عکس بانی پارکر و کلاید بارو که از آنها منتشر نشده قرار است به حراج گذاشته شود.

در سال 1930 اشعار Bonnie منتشر شد. در سال 1967 نیز فیلمی بنام بانی و کلاید (Bonnie and Clyde) به کارگردانی آرتور پن، در باره زندگی این زوج ساخته شد.

«کلاید» در یکی از شعرهایش آورده است:

بانی فقط یک شعر نوشته است

داستان بانی و کلاید.

بنابراین من دستم را در شعر امتحان خواهم کرد

با سواری او توسط طرف من

همانطور که ما در حال حرکت به بزرگراه

هرگز دانستن کجا پایان خواهد یافت

هرگز پول خیلی زیاد نیست

و حتی یک دوست

در شعر دیگری از این زوج باقی مانده و معروف است آمده است:

شما داستان جسی جیمز را خوانده اید

چگونه زندگی کرد و درگذشت

آیا هنوز چیزی را می‌خواهید بخوانید؟

در اینجا داستان بانی و کلاید است.

حالا بانی و کلید باند خطناکی هستند،

من مطمئن هستم که شما داستان آنها را می خوانید

چگونه بانی پارکر و کلاید بارو ، زوج جنایتکار آمریکایی سرقت می‌کنند و چه کسی برایشان می گرید

آنها معمولا در حال مرگ یا مردن هستند.

در جایی به قلم کلاید آمده است:

بانی شعری نوشته است

داستان بانی و کلاید را

من هم می‌خواهم شعر خودم را بنویسم

با او و در کنار او.

ما به احدی دلمان نمی‌خواهد بدی کنیم

مجبوریم بدزدیم تا شکممان را سیر کنیم.

این مطلب برگرفته از مقاله ایمنتشر شده در سایت رسانه هدهد است:

https://hodhod.ca/%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d8%ac-%d8%af%d9%81%d8%aa%d8%b1-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b2%d9%88%d8%ac-%da%af%d8%a7%d9%86%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1-%d8%a7%d9%85%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d9%86/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۱۵:۵۶
سمیرا مرادی

حدود نه یا ده سال پیش بود در یک شب تابستانی ساعت تقریبا نزدیک های نه شب بود و من در کنار ساختمان تئاتر بولشو مشغول کشیدن سیگار بودم تا زودتر ساعت نه شب شود و وارد سالن شوم.
برای اولین بار دیدم که از تاکسی پیاده شد و هراسان از پله ها بالا میرفت. عجیب زیبا و جذاب با چشمانی خیره کننده نیم نگاهی به من هم انداخت و رفت. در سالن که نشسته بودم مدام در حال فکر کردن به او بودم تا ناگهان او را بر روی سن در حال اجرای یک رقص زیبا دیدم و محو تماشا، او داشت با موسیقی Andres Linetzky Ernesto Romeo – Sentimientos هنر خود را به نمایش می گذاشت.
چند ماه از آن شب می گذشت و ما دیگر دوستان بسیار خوب و نزدیکی بودیم و شاید اینکار باعث میشد زندگی دانشجویی ما در غربت اندکی قابل تحمل شود. یک روز به من گفت باید برود موزه هرمیتاژ برای یک اجرای نمادین، که در شهر دیگری بود.
بهش گفتم میشه نری! آخه زمستون های لعنتی اینجا رو میدونی که چطوریه. گفت نمیشه باید حتما برم و رفت! و من دگر از او خبری نگرفتم. تا اینکه او را دیدم اما او دستهایش را کشید و جلوی صورتش گرفت. با این کار انگار از دنیا جدامیشد.
پشت دستهایش خودش بود، دشت بود وبهار. پشت دستهایش دستهایم را گرفت، در دشت میدوید، پشت دستهایش دنیا جای بهتری بود.
و من امروز پس از این همه سال کودکی را در میدان هنرهای مونترال دیدم که با همین موزیک تمرین رقص می کند. انگار در زندگی همه آدمها آدمهای دیگری هستند که یک روزی برای همیشه دیگر نیستند.

این مقاله نوشته ای است به قلم محمد راد از رسانه هدهد به آدرس:

https://hodhod.ca/%d8%a8%d8%b1%d9%82%d8%b5%d8%8c-%d9%81%d9%82%d8%b7-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%86-%d8%a8%d8%b1%d9%82%d8%b5/

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۰۰ ، ۱۴:۳۵
سمیرا مرادی

هشتم مهرماه در تقویم رسمی کشور به عنوان «روز بزرگداشت مولوی» ثبت شده است. وی در عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی می‌دانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت.

شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است. مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفته‌اش در شهر بر سر زبان‌ها افتاد.
 

روز و شب در سماع رقصان شد        بر زمین همچو چرخ گردان شد

 

آوازه این شاعر نامدار ایرانی مرزها را درنوردیده.در سال 97پرفورمنسی در سالن اسکارپترسون مونترال در کانادا با حضور 8 هنرمند بر روی استیج اجرا شد. این مراسم که مصادف بود با ولنتاین، بزرگداشتی نیز بر جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی از مشهورترین شاعران ایرانی پارسی‌‌گوی بوده است. مراسم عرفانی همراه با حضور دراویش (رقص سماع) و موسیقی تلفیقی در کنار هنرمندان صاحب نام که همه یکجا گرد هم جمع شده‌اند.

عشق وصل است، نه وصف. برای این‌که بدانیم عشق چه است و چه نیست، باید عاشق شویم: هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل مانم از آن / تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را / بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را / حضرت مولانا

پرفورمنسی که فراتر از تمام مرزهای فرهنگی و جغرافیایی است و تمام مرزهای بشری پشت سر گذاشته می‌شود و صدا خود مانند یک سازی است که بیلبورد آن را فراموش نشدنی می‌کند.

هنرمندان صاحب‌نامی همچون Sarah Pagé با هارپ نوازی، Mark Molner با سلو نوازی، Bertil Schulrabe نوازنده پرکاشن و دراویشی همچون خانم‌ها Tanya Evanson و Shraddha Daniel در کنار گروه ایرانی با حضور Showan Tavakol نوازنده کمانچه،  Behnaz Sohrabi نوازنده رباب و آواز، Amir Amiri نوازنده سنتور و با حضور Nirvan Fadaei Moghaddam که صحنه‌های بصری را خلق می‌کند.

مطالب این نوشتار برگرفته از منابع زیر است:

https://hodhod.ca/%d8%b9%d8%b4%d9%82-%d9%88%d8%b5%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d9%85%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d9%85%db%8c-%d9%87%d9%85%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86/

https://www.mizan.news/fa/news/226229/%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AA%D9%88%D9%84%D8%AF-%D8%B4%D8%A7%D8%B9%D8%B1-%D8%B4%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%87%D8%B4%D8%AA%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%AF%D8%A7%D8%B4 %D8%AA- %D9%85%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%D8%A7-%D8%B9%DA%A9%D8%B3

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۰۰ ، ۱۳:۲۲
سمیرا مرادی