در مورد فرهنگ کانادا بیشتر بدانیم و بخوانیم

در مورد کانادا بیشتر بدانیم و بخوانیم، قرار است اطلاعاتی و محتوایی در جهت مسایل روز و وقایع و رخداد های علمی، هنری و ادبی کانادا ارایه دهد.

در مورد کانادا بیشتر بدانیم و بخوانیم، قرار است اطلاعاتی و محتوایی در جهت مسایل روز و وقایع و رخداد های علمی، هنری و ادبی کانادا ارایه دهد. اخبار و فستیوال های هنری همچنین اتفاقات دنیای ادبیات، سینما، تئاتر که برای ما فارسی زبان ها در اقصی نقاط دنیا اعم از کانادا می تواند جذاب باشد. هدف از این وبلاگ معرفی بخشی از فرهنگ در سرزمین کانادا است.

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

چند سالی است که یکی، دو روز قبل از آغاز جشنواره فیلم فجر، این دیالوگ از فیلمی که نام نمی‌برم مدام در سرم بازخوانی می‌شود: سینما انسان تربیت می‌کند. دلیل این یادآوری سالانه یا این سالگشتگی فلسفی چیست؟ بعید می‌دانم که نگران تعلیم و تربیت و اینجور چیزها باشم اما به احتمال زیاد آن بخش از ذهن که طراح این سوال است، بیشتر از هرچیزی به خود سینما فکر می‌کند.

سینما سرحال است؟ راحت حرفش را می‌زند؟ سینما هنوز مهم‌ترین هنر است؟در سینمای بی‌قصه، ضد‌قصه و کم‌قصه ما، سال‌هاست که «قهرمان» غایب است. بله فیلمنامه‌هایتان قهرمان دارد اما فیلم‌هایمان نه. در بهترین حالت هم که مدام شاهد دگردیسی همان کاراکترهای قبلی فیلم‌های سال‌های پیش هستیم. «قیصر» تغییر شکل یافته، «حاج کاظم» تغییر شکل یافته، «هامون» تغییر شکل یافته، «نرگس» تغییر شکل یافته و در آخر «لیلا» تغییر شکل یافته.

کاری هم به موارد استثنا و خاص ندارم. این یک بحث کلی است. مدت‌هاست که نخبگان و خواص در سینمای ایران جایی ندارند. مملکتی با این همه سابقه و تمدن، در آخر دست به دامن طبقه متوسطی شده که برای چند تکه نان بیشتر، در یک نمایش رئالیستی سرهم کلاه می‌گذارند یا در جهانی ریامدار، به هم لطف می‌کنند. به سینمای امریکا نگاه کنید. در سال چند فیلم در مورد شخصیت‌های برجسته (حالامثبت یا منفی) تاریخ‌شان می‌سازند؟ خلق و بازسازی جذابیت‌های دراماتیک هم قطعا راه و روش‌هایی دارد.

آقا این مملکت این همه شخصیت خاص و نخبه دارد. چه در بخش خوب‌های تخته سیاه و چه در بخش بدها. کم کم، دست از سر این طبقه متوسط که یواشکی خیانت می‌کند و رویای مهاجرت دارد بردارید. این جور مواقع به یاد «آلکس» فیلم پرتقال کوکی می‌افتم که می‌گفت: احمق‌ها فکر می‌کنند، باهوش‌ترها الهام می‌گیرند. یکی از دلایل اقبال سینمای نسل جدید هم این است که قهرمانان خاص خودشان را دارند. «پرویز» یک نمونه کامل از مدل قهرمان تازه سینمای نسل جوان است. اما این را هم نمی‌شود انکار کرد که همین پرویز هم به شدت قابلیت تکرار و دستمالی شدن دارد. از طرفی حواس‌مان به این موضوع باشد که بازسازی یک موقعیت واقعی، برای تماشاچی هم جذاب است. تماشاچی سینما، دوست دارد از قبل داستان فیلم را بداند.

سینمای هنری و روشنفکرانه هم که تکلیفش روشن است. فقط ظاهرا مشکلی که سرراه وجود دارد این است که عده‌ایی خاص اجازه فیلم ساختن در مورد خواص را دارند ولی فراموش نکنیم که جدای از سیاستمداران و انسان‌های تاریخ‌ساز این مملکت که هرکسی اجازه ورود به جهان دراماتیک‌شان را ندارد، از دل همین طبقه متوسط هم می‌توان آدم‌های خاص و متفاوت که رابطه مستقیمی با فرهنگ عامه دارند، پیدا و بازسازی کرد.

 

این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:

https://hodhod.ca/cinema-teater-creat-humanity/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۰ ، ۱۶:۱۲
سمیرا مرادی

هفته‌های پیش، گوش دادن به پادکستی در مورد سوسن تسلیمی و بازیگری فوق‌العاده‌اش در سینما و تئاتر ایران منجر به دیدن فیلم‌های دوباره تسلیمی شد.

تسلیمی تا سال 1366 در سینمای ایران درخشید اما مورد بی‌مهری قرار گرفت. و در این سال به سوئد مهاجرت کرد. چریکه تارا اما به جرات یکی از بهترین فیلم‌های تسلیمی است که ساخته بیضایی است.

برای نوشتن از سوسن تسلیمی، برای نوشتن از چریکه تارا که نخستین تجربه سینمایی سوسن تسلیمی هست، بهترین شروع می‌تواند توصیف بهرام بیضایی از او باشد آنجا که می‌گوید:

سوسن تسلیمی بازیگر با حضوری است. همین حضور، همین بودن و جلوه‌گری در معنای تام و تمام هنر بازیگری‌اش، کلیدواژه وارد شدن به شناختن و پی بردن به توان بازیگری و حضور سینمایی اوست.

بهرام بیضایی چریکه تارا را در سال ۱۳۵۷ می‌سازد. این فیلم پس از انقلاب سال 1357 توقیف شد و جز سه بار در بخشِ نوعی نگاه، جشنواره فیلم کن در سال 1980 و یکی دو بار در جشنواره بین‌المللی فیلم سن سباستین، به نمایش عمومی درنیامد.

 

چریکه تارا یک بازآفرینی از جوهره‌ی افسانه‌ای به شمار می‌آید که عشق و نفسِ یک فرد زنده می‌تواند، مرده‌ای را به جهان زنده‌ها بازگرداند.

اما فراموش نکنیم که هر فیلم افسانه‌ای، دارای یک زمینه‌ی لوکیشنی واقعی و عناصر عینی است.

نگاه بیضایی به آیین‌ها، کاملاً در دل زندگی جای می‌گیرد. برخی گمان می‌کنند آیین از جایی آغاز می‌شود که انسان از جهان زندگی عینی خود خارج شود. درحالی‌که بیضایی به ما می‌گوید ماهیت و ضرباهنگ آیین‌ها در دل زندگی قرار دارد و چنین چیزهایی را در باورهای مردم این سرزمین می‌بیند.

به همین دلیل است که باروری زمین در فیلم با آیین شبیه‌خوانی مقارن می‌شود. پدیده‌های تصویر شده در فیلم، از اعتقاد به معنای ایدئولوژیک آن فراتر رفته و طنین آن از گذشته‌های تاریخی تا زندگی امروز ما به گوش می‌رسد و در پس‌زمینه ذهن ما جریان دارد.

 

علاوه بر جنبه اساطیری، داستان عاشقانه‌ای در جریان است. تارا زن قدرتمندی است که با زنانگی خود مرد تاریخی را درگیر عشق افسانه‌ای خودساخته است. در فیلم مکرراً تلاش مرد تاریخی که مرده‌ای از گذشته است را برای به دست آوردن تارا می‌بینیم.

مرد تاریخی: تو زنده‌ای، تو آزادی، تو هزار هزار در اطراف داری، من در میان کنیزانم بسیار داشتم، اما به هیچ‌یک عاشق نشدم، تو مرا شکنجه می‌کنی!

تارا: تعریف کن!

مرد تاریخی: تمام تبار در این لحظه به من می‌نگرند و من نمی‌توانم برگردم، شرم بر من!

تارا: چرا دیشب در حیاط منزل من راه می‌رفتی؟

مرد تاریخی: زخم‌ها آزارم می‌دادند!

تارا: باید می‌بستی!

مرد تاریخی: این زخم‌ها بسته شدنی نیست! می‌شنوی؟ کهنه است ولی مرهم ناشدنی نیست، هرروز خون تازه از آن بیرون می‌آید!

تارا: از کی؟

مرد تاریخی: از دمی که تو را دیده‌ام!

این نوشته برگزفته از مقاله ای منتشر شده در سایت رسانه هدهد به آدرس زیر است:

https://hodhod.ca/ballad-of-tara-is-a-film-directed-and-written-by-bahram-beizai/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۰۰ ، ۱۷:۳۰
سمیرا مرادی

اشعار بانی پارکر و کلاید بارو ، زوج جنایتکار معروف آمریکایی که در طی روزهای تعقیب و گریز این زوج سروده شده قرار است به حراج گذاشته شود.

این زوج که در پرونده‌ سوابق آنها قتل، سرقت از بانک، قانون شکنی و … وجود دارد در اواقت فراغت خود شعر می‌گفتند.

«بانی پارکر» و« کلاید بارو»  در 23 می سال 1934 درپی تعقیب پلیس کشته شدند و از آنها یک دفتر شعر به جای مانده که نشان می‌دهد این زوج جنایتکار چه روحیه لطیفی داشته‌اند.

ین اشعار در طی روزهای تعقیب و گریز این زوج سروده شده و همراه با دو عکس بانی پارکر و کلاید بارو که از آنها منتشر نشده قرار است به حراج گذاشته شود.

در سال 1930 اشعار Bonnie منتشر شد. در سال 1967 نیز فیلمی بنام بانی و کلاید (Bonnie and Clyde) به کارگردانی آرتور پن، در باره زندگی این زوج ساخته شد.

«کلاید» در یکی از شعرهایش آورده است:

بانی فقط یک شعر نوشته است

داستان بانی و کلاید.

بنابراین من دستم را در شعر امتحان خواهم کرد

با سواری او توسط طرف من

همانطور که ما در حال حرکت به بزرگراه

هرگز دانستن کجا پایان خواهد یافت

هرگز پول خیلی زیاد نیست

و حتی یک دوست

در شعر دیگری از این زوج باقی مانده و معروف است آمده است:

شما داستان جسی جیمز را خوانده اید

چگونه زندگی کرد و درگذشت

آیا هنوز چیزی را می‌خواهید بخوانید؟

در اینجا داستان بانی و کلاید است.

حالا بانی و کلید باند خطناکی هستند،

من مطمئن هستم که شما داستان آنها را می خوانید

چگونه بانی پارکر و کلاید بارو ، زوج جنایتکار آمریکایی سرقت می‌کنند و چه کسی برایشان می گرید

آنها معمولا در حال مرگ یا مردن هستند.

در جایی به قلم کلاید آمده است:

بانی شعری نوشته است

داستان بانی و کلاید را

من هم می‌خواهم شعر خودم را بنویسم

با او و در کنار او.

ما به احدی دلمان نمی‌خواهد بدی کنیم

مجبوریم بدزدیم تا شکممان را سیر کنیم.

این مطلب برگرفته از مقاله ایمنتشر شده در سایت رسانه هدهد است:

https://hodhod.ca/%d8%ad%d8%b1%d8%a7%d8%ac-%d8%af%d9%81%d8%aa%d8%b1-%d8%b4%d8%b9%d8%b1-%d8%b2%d9%88%d8%ac-%da%af%d8%a7%d9%86%da%af%d8%b3%d8%aa%d8%b1-%d8%a7%d9%85%d8%b1%db%8c%da%a9%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d9%86/

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۰۰ ، ۱۵:۵۶
سمیرا مرادی